speaker1
بچهها سلام! بازم ما اومدیم با یه قسمت دیگه از «کچل و رفقا». امروز میخوایم یکم در مورد اون سفر کذایی گرگان حرف بزنیم... حاتم، یادته چقدر خونهتون شلوغ بود؟ انگار هتل بود!
speaker2
آره دیگه، خونهی من مثل هتله! همیشه شلوغه. ولی خب، مهمونپذیر هم هستیم. شما همیشه به خوشآمد میگین.
speaker1
محمد ب، تو بگو! داستان اون آبتنی چی بود؟ من که میگم میخواستی منو غرق کنی!
speaker2
آخه تو مثل معتادا بودی تو اون آب سرد! محمد ب هم که میخواست بندازتت، ولی خب ما رو ناراحت نکردین که.
speaker1
آره، آراد هم که مثل ماهی شنا میکرد. اصلا نمیتونستیم بگیریمش!
speaker2
آره، آراد همیشه حریف آب و ورزشه. ما هم که با دمپایی پاره اومده بودیم. خیلی خندهدار بود!
speaker1
بچهها، الان دیگه کمتر دور هم جمع میشیم واسه بازی. حاتم که دیگه کامپیوتر نداره... یادش بخیر اون موقعها چقدر ماینکرفت میزدیم. محمد ب هم که همش فورتنایت... آراد، تو چی؟ هنوزم هیومن فال فلت بازی میکنی؟
speaker2
آره، هنوزم اون بازی رو دوست دارم. با بچهها که جمع میشیم، حتما یه بار بازی میکنیم. ولی شما پروهای ایپکس و فورتنایت اصلا نمیتونین بهم برسین!
speaker1
خب بچهها، دیگه وقتشه کمکم جمع کنیم. آراد، یه بار دیگه بگو ببینم، کی میخوای از غار بیای بیرون؟ دفعهی بعد باید یه قرار بذاریم بریم بیرون، علف رو حس کنی!
speaker2
آره آراد، دیگه وقتشه بیای بیرون. بدو بریم یه دور پارک بزنیم، هوای تازه بخوریم.
speaker1
Host
speaker2
Co-host